پاکبازان

ساخت وبلاگ
از نگاه یاران'>یاران به یاران ندا می رسددوره ی رهایی ، رهایی فرا می رسداین شب پریشان،پریشان سحرمی شودروز نو گُل افشان،گُل افشان به ما می رسدبخت آن ندارم که یارم کند یاد منحال من که گوید،که گوید به صیاد منگرچه شده دل زار گرفتاربه بیداد اوعاقبت رسد عشق،رسد عشق به فریاد منساقیا کجایی ،کجایی که در آتشموز غمش ندانی ،ندانی چه ها می کشمساقی از در و بام ،در و بام بلا می رسدبردلم ازاین عشق،ازاین عشق چه ها می رسدبرچسب‌ها: فریدون مشیری پاکبازان...
ما را در سایت پاکبازان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pakbazano بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 20:19

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راستما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راستما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایمباز همان جا رویم جمله که آن شهر ماستخود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریمزین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاستگوهر پاک از کجا عالم خاک از کجابر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاستبخت جوان یار ما دادن جان کار ماقافله سالار ما فخر جهان مصطفاستاز مه او مه شکافت دیدن او برنتافتماه چنان بخت یافت او که کمینه گداستبوی خوش این نسیم از شکن زلف اوستشعشعه این خیال زان رخ چون والضحاستدر دل ما درنگر هر دم شق قمرکز نظر آن نظر چشم تو آن سو چراستخلق چو مرغابیان زاده ز دریای جانکی کند این جا مقام مرغ کز آن بحر خاستبلک به دریا دریم جمله در او حاضریمور نه ز دریای دل موج پیاپی چراستآمد موج الست کشتی قالب ببستباز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاستبرچسب‌ها: مولانا پاکبازان...
ما را در سایت پاکبازان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pakbazano بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 20:19

حلول ماه ربیع الاول مبارک باد پاکبازان...
ما را در سایت پاکبازان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pakbazano بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1402 ساعت: 15:02

تا زید بنده غم عشق به جان خواهد داشتسر به خاک ره آن سرو روان خواهد داشتای پسر، عهد جوانیست، زکوتی می دهروزگارت نه همه عمر جوان خواهد داشتچشم و ابرو منما، زانکه بلا خواهد خاستفتنه گر دست بدان تیر و کمان خواهد داشتبوسه ده، لیک به پروانه آن غمزه مدهکه ز شوخی همه عمرم به زیان خواهد داشتمی کشی خلق که از حسن خودم این سوداستمکن این سود که روزیت زیان خواهد داشتتوبه کردی ز جفا، نیست مرا باور، ازانکناز خوبی و جوانیت بر آن خواهد داشتگفتی، ار من بروم هیچ مرا یاد کنیاین حکایت به کسی گوی که جان خواهد داشتعشق را گفتم، دل راز نهان می داردگفت، من دانم و او، چند نهان خواهد داشتخسروا، از تو چرا صبر گریزانست چنین؟چند ازین واقعه خود را به کران خواهد داشتبرچسب‌ها: امیرخسرو دهلوی پاکبازان...
ما را در سایت پاکبازان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pakbazano بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1402 ساعت: 15:02

لب چو گردد خالی از عقد سخن، خمیازه ای استچون نباشد گوهر دندان، دهن خمیازه ای استجای عنبر را کف بی مغز نتواند گرفتشام غربت دیده را صبح وطن خمیازه ای استهاله را جز دست و دامان تهی از ماه نیستقسمت آغوش ما زان سیمتن خمیازه ای استگر به ظاهر دامن از دست زلیخا می کشدماه کنعان را شکاف پیرهن خمیازه ای استاز دهان تیشه هر زخمی که دارد بیستوناز خمار سنگداغ کوهکن خمیازه ای استمی شود ظاهر خمار زندگانی در لباسمرده را چاک گریبان کفن خمیازه ای استدر هوای قد رعنایش ز طوق فاختهپای تا سر، سرو موزون چمن خمیازه ای استمغتنم دان عهد خوبی را که در دوران خطخال، داغ حسرت و چاه ذقن خمیازه ای استبی خطش شبنم به روی سبزه اشک حسرتی استبی لب میگون او گل در چمن خمیازه ای استچون کمال از قامت همچون خدنگ دلبرانبا کمال محرمیت رزق من خمیازه ای استپیش عارف بی نگاه عبرت و بی حرف حقرخنه آفت بود چشم و دهن خمیازه ای استدل دو نیم است از خمار نکته سنجان نظم رادر میان هر دو مصراع از سخن خمیازه ای استصائب از کوتاه دستی روزی ما چون لگناز قد رعنای شمع انجمن خمیازه ای استبرچسب‌ها: صائب تبریزی پاکبازان...
ما را در سایت پاکبازان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pakbazano بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1402 ساعت: 15:02